داستان عقیل از زبان مولا
«به خدا قسم اگر بر روى خار سعدان شب را تا صبح بیدار بمانم و مرا در غل
و زنجیر بسته به هر طرف بکشند، به مراتب برایم محبوب تر است تا خدا و
پیامبرش را در رستاخیز ملاقات کنم، در حالى که درباره یکى از بندگان خدا
ظلم کرده باشم و چگونه بدنى که بسرعت رو به فنا و نابودى مى رود و سالیانى
دراز در زیر خاک ها خواهد ماند درباره کسى ستم کنم.
به خدا قسم! عقیل را دیدم و آنقدر فقر بر او فشار آورده بود که تقاضاى
پیمانه اى گندم مى کرد و بچه هایش را دیدم با موهاى ژولیده و پریشان. غبار
فقر و تنگدستى بر چهره ایشان نشسته بود که گویى رویشان را با نیل، سیاه
کرده بودند.»
عقیل فصیح بود، به سخن درآمد، سجایاى انسانى على را گفت. از عاطفه او و رحمت رأفتش و از موقعیت خلافتش، مکرر و مؤکد سخن گفت.
«خیال کرد به این حرف ها دینم را به او مى فروشم... درست است که او برادر
من است، اما مال، مال کیست؟ مال چه کسى را به او بدهم؟ خیال کرد دنبالش مى
روم و تقاضایش را انجام مى دهم و راه حقیقى را که مى روم رها مى کنم.»
عقیل نابیناست. على آهنى را در آتش نهاد و به حرف هاى عقیل گوش مى داد، او سخن مى گوید آهن کم کمک داغ شده است.
«آهن را داغ کردم و نزدیک بدنش بردم، عقیل از همه جا بى خبر، دست ها را
حرکت مى دهد و سخن مى گوید. فریادش بلند شد همچون شترى بیمار که از درد
بنالد. فریاد عجیب گوش خراشى برآورد. گفتم زن هاى نوحه گر بر تو بگریند. تو
براى آهنى که انسانى به بازى و شوخى داغش کرده چنین فریاد مى کشى و مرا به
سوى آتش سوزانى مى کشانى که پروردگار آن را از خشمش برافروخته است؟ تو از
آزار اندکى ناله برمى کشى و من از زبانه دردناک آتش دوزخ ننالم؟!»
على (ع) در فرهنگ عامیانه ایران
دستمو بگیرو بگو یا على
امید رضایىبچه هاى ایرانى وقتى زبان مى گشایند، «یا على» جزو نخستین عبارت هایى است که یاد مى گیرند. از همین نشانه مى توان به میزان علاقه مندى ایرانیان به نخستین پیشواى شیعیان پى برد. محبت على و فرزندانش اگرچه فى نفسه براى ایرانیان واجد ارزش بود، اما بیشتر مورخین معتقدند که همواره به عنوان ابزارى در مقابله با خلفاى عرب مورد استفاده قرار گرفته است. از این روست که نشانه هاى حضور على آنچنان در ذهن و رفتار ایرانیان رسوخ کرده است که جزیى تفکیک ناپذیر از ایرانى گرى نیز به حساب مى آید.
ایرانیان جدا از آنکه چه میزان در اعتقادات مذهبى راسخ هستند، همواره نشانه هاى احترام به على را در رفتار و گفتار حفظ کرده اند. آموختن عبارت «یا على» به کودکان تازه زبان باز کرده و نوپا شاهد این مدعاست.
این عبارت را بسیارى از ما در پایان صحبت هایمان ، در برخوردهاى رودررو و مکالمات تلفنى به کار مى گیریم و فرقى هم نمى کند که چه گرایشى داشته باشیم. در میلاد على(ع) شادى مى کنیم، روزهاى ضربت خوردن و شبهایش را گرامى مى داریم و... همچنان که همه ما با هر گرایشى نوروز را پاس مى داریم.
سوگند به على، مرامش و ولایتش، همیشه یکى از سوگندهاى مردان و زنان ایرانى بوده است. لوطى هاى قدیم وقتى به «ولاى على» قسم مى خوردند، دیگر هیچ تردیدى در راستگویى شان باقى نمى ماند. چنان که عباراتى مثل «دست على به همرات» و «یا على مدد» به عنوان مهرآمیزترین آرزوهاى مرسوم رد و بدل مى شد و هنوز هم به کرات مى توان نشانه هاى آن را در مکالمات روزمره مردم جست وجو کرد.
در آمارى که چند سال پیش منتشر شده بود، بیش از شصت درصد دختران و پسران جوان در مقابل این پرسش که «اگر قرار باشد یک مناسبت مذهبى را براى ازدواج انتخاب کنید، انتخابتان چه خواهد بود؟» پاسخ داده بودند: سیزده رجب. میلاد حضرت على(ع).
گردن آویز شمایل على (ع) در طلا فروشى ها ، کاشى هاى منقوش به عبارت یا على، نقاشى هاى مولا در زورخانه ها ، منازل ، مغازه ها و ... همه وهمه شاهد این عشقند. این احترام و اهمیت حتى به هرآنچه که با على در ارتباط است نیز مى رسد. چه اسب على باشد چه شمشیر او . در اشعار محلى به ویژه در استان هاى فارس، چهارمحال و بختیارى و لرستان به موارد فراوانى مى توان برخورد که از «دلدل» اسب حضرت یاد شده است:
سربند امیر و گوشه پل
قدمگاه على جاسم دلدل
عرق از چهره سرخ محمد
چکیده بر زمین و سرزده گل
حتى پیش از اینها سوگند به «دلدل» به عنوان یک سوگند مهم در آن مناطق مورد استفاده قرار مى گرفته است.
اما مهم تر از دلدل ، ذوالفقار على است که چه در فرهنگ عامه ، و چه در فرهنگ اسمى و چه در ادبیات همیشه حائز اهمیت بوده است. این عبارت سعدى را به یاد مى آورید؟
«خلاف راه صواب است و عکس رأى اولوالالباب که ذوالفقار على در نیام باشد و زبان سعدى در کام ».
شاید ذوالفقار معروف ترین شمشیر دنیا باشد . شمشیرى دو دم که در ابتدا متعلق به حضرت پیامبر بوده است.
کلینى در «الروضه من الکافى» مى نویسد: «روز احد هنگامى که شمشیر حضرت على (ع) در حرب شکست، پیامبر آن را به وى بخشید. على بگرفت و به کارزار شد. پیامبر چون او را دلیر و کارآمد دید که با ذوالفقار از چپ و راست و پیش و پس مى زد، گفت: «لافتى الاعلى لاسیف الاذوالفقار».
این جمله را روى زیورآلات ، قالى ها، معرق کارى ها، فلز کوبى ها و حتى پشت شیشه اتوبوس ها و ماشین هاى بین شهرى مى توان پیدا کرد.
در عصر قاجار و در دوران ناصرى وقتى علامت شیر و خورشید به عنوان نماد رسمى ایران معرفى شد، شمشیرى که نشانه قدرت نظامى ایران بود نیز در دست شیر قرار گرفت. این شمشیر «ذوالفقار» بود. این نشانه تا سالها بعد به عنوان نشانه رسمى ایران شناخته مى شد.
به هر رو حضور على (ع) مرام، رفتار و گفتارش نشانه هاى جدایى ناپذیر فرهنگ عامیانه و رسمى ایرانیان بوده و هست.